۱۳۹۲ تیر ۲۶, چهارشنبه

راهی برای مقابله با طرح سهمیه بندی کانکور



تصورمی کنم طرح سهمیه بندی کانکور، به قانون بدل می شود و مطابق با آن عمل خواهدشد. بعضی ها می گویند پاره یی از تحرکات به زعم آنها تند و تیز هزاره ها، باعث شد، طراحات سیاست ارگ، چنین طرحی را برای رییس جمهور، بسازند. حقیقت اما، به گمان من، چیزی غیر از آن است. برداشت بسیاری ها که به نحوی درساختار قدرت سهیم هستند، از جامعه هزاره، برداشتی است از بالا به پایین. گویی، این مردمان، کسانی اند که از سرزمین دیگر، به زور، افغانستان را مستعمره خودساخته اند. به زعم این ها، هزاره ها، باری اضافی بردوش کشوری همچون افغانستان است. آنها باوردارند که، نفس کشیدن انسان هزاره در این کشور، کافیست. نوعی نگاه تحقیرآمیز که برپایه فروکاستن انسان هزاره از هرحیث، استوار است، بر دیدگان قدرتمندان کشور، حکم می راند.
آنها نمی توانند به روزی بیندیشند که در آن روز، هزاره و پشتون وتاجیک و ازبیک و هندو و بلوچ، همه، درکنار هم، در ساختار هایی قدرت و جامعه سهم فعال داشته باشند. به یک تعبیر، طرح سهمیه بندی کانکور و طرحهایی به این شکل، جنگ برسر حفظ قدرت است. قدرتمندان، از روزی می ترسند که آگاهی درجامعه، فراگیر شود و مردم، برای فهم از سیاست و پرس و جو درساختارهایی قدرت، قدرت بی انتهایی آنها را به چالش بکشند.
اما، وظیفه ماچیست؟ به عبارتی، ما ملزم به پذیرش قوانینی از این نوع هستیم یا این که باید راهی برای شکستن این سد، بیابیم؟
درحدی که من می فهمم، دکتاتوریِ اکثریت، زبانی است که دست به تفسیر قانون می زند و ما به عنوان یک اقلیت، قادر به ایستادن دربرابر آن دستکم به چنین شیوه ای، نیستیم. اما، دور زدن طرحهایی دکتاتوران نیز، کاری بسیار دشوار نیست. به همان نسبت که تاحال، حیله گران و کارگزاران حاکم، نتوانسته اند، جلو پخش آگاهی را درمیان مردم بگیرند، در آینده نیز قادر به چنین سدسازیِ نخواهندشد. یکی از راههای گریز از این طرح، به نظرمن، این است که مراکز آکادمیک، از کابل به ولایات انتقال کنند. البته به دلیل موقعیت خاص کابل، نمی توان چنین مراکزی را کامل از کابل انتقال داد. اما، به عنوان مثال، می توانند موسسات تحصیلات عالی خصوصی، برخی سازمان های انتشاراتی، سازمان های فرهنگی و ادبی،شاخه هایی قدرتمند و با امکاناتی را درولایات، انتقال دهند تا به این وسیله، بتوان تمرکز مراکز علمی را ازکابل، در درجه اول، کم کرد. و درگام بعدی، زمینه آموزش دانش جویان را در همان ولایات فراهم کرد. این کار، سخت نیست. برای نمونه، ولایاتی چون مزار شریف و هرات، همین کار را کرده اند و موفق بوده اند.
مهمترین مشکل ما درحال حاضر، تجمع سازمان هایی ادبی و فرهنگی و مدنی وآموزشی و شخصیت های دانش آموخته، درکابل است. برای همین، دانش جویان، راهیِ کابل می شوند تا درمتن گفتمان هایی اکادمیک حضور داشته باشند. به همین دلیل، تاحال، شاخه هایی از موسسات تحصیلات عالی خصوصی درغزنی، به عنوان مثال، چندان موفق نبوده است. اما، با تمرکز زدایی و گسترده ساختن شعاعِ حضور این مراکز تا ولایات مرکزی، می توان فضایی را ایجاد کرد که دانش جویان احساس کنند که می توانند درولایت شان و یا دریکی از ولایات همجوار، به همان مایه دانش را فراگیرند که درکابل.