۱۳۹۳ مهر ۲۲, سه‌شنبه

شفاخانۀ جناح؛ امید از دست رفتۀ مردم


این گزارش قبلا در روزنامۀ جامعۀ باز منتشر شده است.
خلیل پژواک
یک آمار غیر رسمی نشان می‏دهد که روزانه یک هزار مریض برای درمان به خارج از کشور می‏رود. هرچند این رقم در نوع خود چشمگیر است، با این حال، احتمال این که رقم بیمارانی که برای درمان به بیرون از کشور می‏روند از این مقدار نیز بیشتر باشد، بعید نیست. یک رانندۀ آمبولانس که بهصورت شخصی، مریض‏ها را تا مرز تورخم و سرحد جمهوری اسلامی پاکستان انتقال می‏دهد، به من گفت، روزانه حداقل یک بار مریض‏ هایی را که به پاکستان برده می‏شوند، تا مرز انتقال می‏دهد. او می‏ گوید، تنها از مرض زمینی و از این مسیر، شاهد انتقال صدها مریض است که اغلب بهصورت شخصی به آن سوی مرز می‏روند. اگر تعداد کسانی که بهصورت رسمی یا از مسیرهای دیگر به پاکستان و کشورهای دیگر سفر می‏کنند نیز حساب شود، طبیعی است که این رقم به بیش از یک هزار مریض در روز برسد.
اما این تمام ماجرا نیست. رفتن به پاکستان، ایران، هند و سایر کشورها، برای هرکسی و هرمریضی میسر نیست. بسیاری از خانواده‏ های متوسط یا متمول، توانایی بردن مریض شان را به کشورهای دیگر دارند. حال آن‏که در این کشور جمعیت فقیر کشور بسیار بیشتر از طبقۀ ثروتمند و متوسط است. بخش عمدۀ مردم در برابر مخارج عادی زندگیشان درمی‏مانند، در چنین وضعیتی، دشوار است که بتوانند مریضشان را به کشور دیگری برای درمان ببرند. در همین روزنامه پیشتر منتشر شده بود که بهصورت میانگین، مصارف درمان در پاکستان، 300هزار کلدار پاکستانی است که تقریباً معادل 150 هزار افغانی می‏شود. افزون بر آن، مشقات انتقال مریض و دشواری‏ های راه‏های زمینی و هوایی، از دیگر مشکلاتی است که امکان انتقال به‌موقع مریض‏ ها را به بیرون از کشور به حداقل می‏رساند. به این تر‌تیب، می‏توان یقین داشت که بخش عمده‌ای از مریض‏ها در داخل کشور باقی می‏مانند. چنان چه رحیم نیز می‏گوید، اگر کسی از اعضای خانواده‏ اش مریض می‏شود، به یکی از شفاخانه‏ های شهر انتقال می‏دهد، حتا اگر وضعش وخیم باشد. او هرچند از این بابت که تا کنون هیچ‌یک از اعضای خانواده‏اش به مشکل صحی جدی مبتلا نشده خوشحال است، با این وصف به‌خوبی به یاد می‏ آورد که همه این‌طور «خوشبخت نیستند.» وی هرچند به موردی مشخص اشاره نمی‏کند اما می‏گوید: «دیده‌ام. پیش آمده که از همسایه‏ ها، یگان نفر مریض شده، مریضی‏ اش جدی بوده و داکترای کابل گفته‌اند که باید به خارج [از کشور، برای تداوی] برده شود؛ ولی چون پول نداشته‌اند، از خانه بیرون شده نتوانسته‌اند.»
از این دست خانواده‏ ها در این کشور بسیار‌‌ند. کسانی که هرچند می‏دانند، مریض‌شان قابل درمان است؛ ولی عدم امکانات مالی و امکانات صحی، باعث می‏شود، این قدر صبر کنند تا معجزه‏ای شود و مریض شفا یابد یا که بمیرد. یک رقم مرگ‌و‌میر، تعداد کسانی را که تنها به دلیل توبرکلوز می‏میرند، در دو سال پیش 9000 نفر در سال عنوان کرده است. هرچند پس از آن، تحقیق جامعی صورت نگرفته است، اما با توجه به وضعیت مراقبت و درمان می‏توان گفت، به چه میزان از کسانی که در معرض مرگ مستقیم، به دلیل کمبود خدمات صحی، قرار دارند، در چه حدی است. با این حال، وزارت صحت عامه همواره گفته است که به‌صورت روز‌افزونی، به افزایش خدمات و امکانات صحی توجه داشته است.
قرار داد ساخت شفاخانۀ محمد‌علی و فاطمه جناح نیز در راستای همین تلاش‏ها بسته شد. پنج سال پیش و در ابتدای سال 1388 خورشیدی، دولت پاکستان تعهد کرد که بالغ بر 50 میلیون دالر را صرف ساخت شفاخانۀ چهارصد‌بستری خواهد کرد که در آن امکان درمان بسیاری از امراض، فراهم آورده شود. این شفاخانه شامل دو قسمت می‏شد. شفاخانۀ محمد‌علی جناح که شامل 200 بستر می‏شود، نیز شفاخانۀ فاطمه جناح با 200 بستر دیگر. این شفاخانه، از بزرگ‌ترین شفاخانه‏هایی بود که در طی سالیان اخیر کار ساخت آن شروع شده بود. تا‌کنون در کابل صرفاً یک شفاخانۀ 400 بستر وجود دارد و در دیگر ولایات هیچ شفاخانۀ دولتی با چنین ظرفیت ساخته نشده است. افزون بر این، قرار بود این شفاخانه تمام امکاناتی که تاکنون شفاخانه‏های داخل کشور نداشتند، داشته باشد. به همین دلیل قرار بود بخش عمدۀ از امراض در آن جا مداوا شود. تداوي امراض سرطاني، مراقبت‏هاي عاجل، جراحيهاي زنانه و مردانه، ولادي و نسایي، بانک خون و ديگر خدمات صحي از عمده‏ترین بخش‏هایی بود که در این شفاخانه راه‌اندازی می‏شد.
قرار‌داد ساخت این شفاخانه در زمان دکتر محمد‌امین فاطمی، وزیر وقت صحت عامه، عقد شد و محلی به وسعت 26 جریب زمین، در ناحیۀ ششم شهر کابل برای ساخت آن اختصاص داده شد. بر مبنای طرح اولیه، این شفاخانه شامل 12 بلاک می‏شد که هزینۀ ساخت آن بالغ بر 18 میلیون دالر می‏شود.
قرار بود که شفاخانه بنا بر نیاز مبرمی که تشخیص شده بود، در زمان بسیار کمی، ساخته شود. با این حال، پس از کمتر از پنج سال، هنوز ساختمان‏ها نیمه‌کاره‌اند. وقتی به سمت ناحیۀ ششم می‏رویم، در سمت چپ، ساختمان‏های نیمه‌کارۀ این شفاخانه، پرسش و تعجب هر‌رهگذری را بر‌می‏انگیزد. یک مجموعۀ عظیم که حتا رنگ هم نشده است. دروازۀ آن که به نظر می‏رسد یک دروازۀ نظامی از زمان حضور روس‏ها‌ست و زنگ خورده و کهنه، نیمه‌باز است. یک سرباز اردوی ملی، رو‌به‌روی آن نشسته است و نگهبانی می‏دهد. می‏گوید، این محل مربوط وزارت دفاع ملی است و او باید مراقب آن باشد. از دروازه‏اش اغلب دانش‏آموزان مکتب نظامی (حربی شوونزی) برای ورود، استفاده می‏کنند. کمی پایین‏تر از آن، یک مکتب لیسه قرار دارد. از آن پایین‏تر نیز شفاخانۀ ایرانی‏ها، یک مسجد و سپس محلی که مکتب نظامی در آن موقعیت دارد. در داخل آن، به سمت غرب، چند بلاک نیمه‌کاره موقعیت دارد. این ساختمان‏های سیمنتی ساخته شده‌اند و شیشه‏های بعضی از روزنه‏های آن نیز نصب شده است. اما به نظر می‏رسد، وقتی کار به‌صورت ناگهانی متوقف شده است. به گونه‏ای که نشانه‏های کار، سنگ و ریگ و سمینت، دور و اطراف ساختمان‏ها دیده می‏شود. در وسط ساختمان‏های تازه ساخته شده، ساختمان قدیمی احتمالاً نظامی نیز وجود دارد که قرار بوده ویران شود و جایش یکی از بلاک‏های شفاخانه بنا شود. داخل محوطۀ عظیم این شفاخانه، سگ‏های ولگرد خانه کرده‌اند و گاهی پارس می‏کنند. یک مرد مسن، پشت دروازه اتاقکی دارد و نگهبان اصلی ساختمان است. مواظب است که کسی داخل نشود. ساختمان‏ها رنگ نشده‌اند، روند ساخت‏شان تکمیل نشده است و گویی، در جریان کار، ناگهان اتفاقی افتاده و همه‌چیز ـ‌‌غیر از وسایل و تجهیزات مورد نیازشان‌ـ را رها کرده‌اند و رفته‌اند.
بر مبنای طرح اولیه، 18 میلیون دالر فقط هزینۀ ساخت این ساختمان‏هاست. 32 میلیون دالر دیگر باید صرف تجهیز و تکمیل آن شود. می‏توان به‌خوبی حدس زد، وقتی همان ساخت اولیه  ‌‌ـ‌‌با هزینۀ 18میلیون دالری‌ـ تکمیل نشده است، چه‏قدر این پروژه پیشرفت داشته است. درست به همین دلیل، حالا شهروندان، به‌خصوص آن‏هایی که همه‌روزه چشم‌شان به این ساختمان‏ها می‏افتد، با حسرت و نومیدی به سمت آن نگاه می‏کنند. محمد وکیل که دکانش روبه‏روی آن قرار دارد می‏گوید: «اگر ساخته می‏شد، لازم نبود مریض‏مان را پایین و بالا بگردانیم.» او می‏افزاید: «زمانی که کار ساختش شروع شد، مردم 100 در صد امیدوار بودند، ولی حالا به تکمیل شدنش 1 درصد هم امیدی نیست.»
حاجی محمد‌علی راسخ، از وکلای گذر ناحیۀ ششم به خاطر می‏آورد که هنگام شروع کار این پروژه شماری از مسئولان دولتی، نمایندگان مردم در ولسی‏جرگه و مقامات پاکستانی در این‏جا حاضر شده بودند و با مصر به پیشرفت سریع کار بودند. آن‏چنان که آقای راسخ بیان می‏کند، کار ساخت این شفاخانه در سال اول به‌سرعت پیش می‏رفت، اما در سال‏های بعدی به‌مرور کند شده رفت، تا این که از شروع سال 93 خورشیدی، کاملاً روند ساخت‌و‌‌ساز، توقف یافت. هرچند حاجی راسخ و شماری از دیگر وکلای این ناحیه و مردم به مراجع دولتی و سفارت پاکستان مراجعه کردند، پاسخ روشنی نگرفتند. مقامات پاکستانی به آن‏ها می‏گویند که وزارت صحت عامه در جریان امور قرار دارد و کار شروع می‏شود. اما یک مقام ارتباطات عامۀ این وزارت به من توضیح داد که تا‌کنون این وزارت‏خانه دلیل توقف ساخت‌و‌ساز این شفاخانه را نمی‏داند و طی مکتوبی علت آن را از سفارت پاکستان جویا شده است. با این حال، تاکنون پاسخی دریافت نکرده‌اند. حاجی راسخ اما دیدگاه دیگری دارد. او می‏گوید حکومت نیز چندان علاقه‏ای به ساخت این شفاخانه ندارد. بی‏علاقگی دولت به باور وی، کاملاً مشهود است. او می‏گوید: «اخیراً یک-دو نفر آمدند پیش من و گفتند که این کاغذها را بخوان. هم به انگلیسی نوشته بود، هم به فارسی. من وقتی خواندم، فهمیدم که قرار است این شفاخانه به سکتور خصوصی واگذار شود.» او حتا از دو-سه داکتری نام‏ برد که تلاش دارند در صورت واگذار‌شدن این شفاخانه به بخش خصوصی، آن را بگیرند. یکی دیگر از بزرگان این محل گفت، اگر این کار شود؛ شفاخانه هیچ نفعی به ملت و مردم فقیر نخواهد داشت.
شفاخانه‏های خصوصی (بخش خصوصی صحت) در کابل معروف‌اند به تحمیل هزینه‏های گزاف و بی‏کفایتی. هرچند استثناه‏هایی در این زمینه وجود دارد، اما یک گزارش قبلی جامعۀ باز، نشان داده است که برخی شفاخانه‏ها از کمترین امکان مداوای بیمار برخوردار‌ند. شهروندان نیز شکایت دارند که هرگاه این شفاخانه به بخش خصوصی واگذار شود، هیچ اهمیتی نخواهد داشت؛ زیرا مردم فقیر نمی‏توانند از آن استفاده کنند و بخش عمده‌ای از مریض‏داران نیز از همین طیف جامعه‌اند. حاجی راسخ به هجوم مریض‏داران به شفاخانه‏ها اشاره می‏کند و می‏گوید، مردم از کمبود شفاخانه‏ عمیقاً رنج می‏برند.
با این حال، وزارت صحت عامه از دادن پاسخ مشخص، همواره طفره رفته است. مشاور سخنگوی این وزارت که قرار بود این پرونده را پی‏گیری کند آخرین‌بار به من گفت: «به سفارت پاکستان مکتوب فرستاده‌ایم و قرار است در این مورد جواب بدهند.» با این حال، به نظر می‏رسد که سفارت پاکستان تاکنون در این مورد پاسخ نداده است. اما شماری از وکلای گذر در ناحیۀ شش می‏گویند که کار ساخت این شفاخانه تلاش شده است که بخش خصوصی واگذار شود و دولت پاکستان کمک‏هایش را قطع کرده است.
آخرین عکس را به دلیل ممانعت سرباز اردوی ملی، از بیرون از محوطۀ این شفاخانه می‏گیرم. ساختمان‏های نیمه‌کاره و متروک در کنار یک جادۀ شلوغ و شهر مزدحم‏تر. یعنی این‌جا، همین‌طور خلوت خواهد ماند؟