این
گزارش قبلا در روزنامۀ جامعۀ باز منتشر شده است.
خلیل پژواک
یک آمار غیر
رسمی نشان میدهد که روزانه یک هزار مریض برای درمان به خارج از کشور میرود.
هرچند این رقم در نوع خود چشمگیر است، با این حال، احتمال این که رقم بیمارانی که
برای درمان به بیرون از کشور میروند از این مقدار نیز بیشتر باشد، بعید نیست. یک
رانندۀ آمبولانس که بهصورت شخصی، مریضها را تا مرز تورخم و سرحد جمهوری اسلامی
پاکستان انتقال میدهد، به من گفت، روزانه حداقل یک بار مریض هایی را که به
پاکستان برده میشوند، تا مرز انتقال میدهد. او می گوید، تنها از مرض زمینی و از
این مسیر، شاهد انتقال صدها مریض است که اغلب بهصورت شخصی
به آن سوی مرز میروند. اگر تعداد کسانی که بهصورت رسمی یا از
مسیرهای دیگر به پاکستان و کشورهای دیگر سفر میکنند نیز حساب شود، طبیعی است که
این رقم به بیش از یک هزار مریض در روز برسد.
اما این
تمام ماجرا نیست. رفتن به پاکستان، ایران، هند و سایر کشورها، برای هرکسی و هرمریضی میسر
نیست. بسیاری از خانواده های متوسط یا متمول، توانایی بردن مریض شان را به کشورهای
دیگر دارند. حال آنکه در این کشور جمعیت فقیر کشور بسیار بیشتر از طبقۀ ثروتمند و
متوسط است. بخش عمدۀ مردم در برابر مخارج عادی زندگیشان درمیمانند، در
چنین وضعیتی، دشوار است که بتوانند مریضشان را به کشور دیگری برای درمان
ببرند. در همین روزنامه پیشتر منتشر شده بود که بهصورت
میانگین، مصارف درمان در پاکستان، 300هزار کلدار پاکستانی است که تقریباً معادل
150 هزار افغانی میشود. افزون بر آن، مشقات انتقال مریض و دشواری های راههای
زمینی و هوایی، از دیگر مشکلاتی است که امکان انتقال بهموقع مریض ها را به بیرون
از کشور به حداقل میرساند. به این ترتیب، میتوان یقین داشت که بخش عمدهای از
مریضها در داخل کشور باقی میمانند. چنان چه رحیم نیز میگوید، اگر کسی از اعضای
خانواده اش مریض میشود، به یکی از شفاخانه های شهر انتقال میدهد، حتا اگر وضعش
وخیم باشد. او هرچند از این بابت که تا کنون هیچیک از اعضای خانوادهاش به مشکل
صحی جدی مبتلا نشده خوشحال است، با این وصف بهخوبی به یاد می آورد که همه اینطور
«خوشبخت نیستند.» وی هرچند به موردی مشخص اشاره نمیکند اما میگوید: «دیدهام.
پیش آمده که از همسایه ها، یگان نفر مریض شده، مریضی اش جدی بوده و داکترای کابل
گفتهاند که باید به خارج [از کشور، برای تداوی] برده شود؛ ولی چون پول نداشتهاند،
از خانه بیرون شده نتوانستهاند.»
از این دست
خانواده ها در این کشور بسیارند. کسانی که هرچند میدانند، مریضشان قابل درمان
است؛ ولی عدم امکانات مالی و امکانات صحی، باعث میشود، این قدر صبر کنند تا
معجزهای شود و مریض شفا یابد یا که بمیرد. یک رقم مرگومیر، تعداد کسانی را که
تنها به دلیل توبرکلوز میمیرند، در دو سال پیش 9000 نفر در سال عنوان کرده است.
هرچند پس از آن، تحقیق جامعی صورت نگرفته است، اما با توجه به وضعیت مراقبت و
درمان میتوان گفت، به چه میزان از کسانی که در معرض مرگ مستقیم، به دلیل کمبود
خدمات صحی، قرار دارند، در چه حدی است. با این حال، وزارت صحت عامه همواره گفته
است که بهصورت روزافزونی، به افزایش خدمات و امکانات صحی توجه داشته است.
قرار داد
ساخت شفاخانۀ محمدعلی و فاطمه جناح نیز در راستای همین تلاشها بسته شد. پنج سال
پیش و در ابتدای سال 1388 خورشیدی، دولت پاکستان تعهد کرد که بالغ بر 50 میلیون
دالر را صرف ساخت شفاخانۀ چهارصدبستری خواهد کرد که در آن امکان درمان بسیاری از
امراض، فراهم آورده شود. این شفاخانه شامل دو قسمت میشد. شفاخانۀ محمدعلی جناح
که شامل 200 بستر میشود، نیز شفاخانۀ فاطمه جناح با 200 بستر دیگر. این شفاخانه،
از بزرگترین شفاخانههایی بود که در طی سالیان اخیر کار ساخت آن شروع شده بود. تاکنون
در کابل صرفاً یک شفاخانۀ 400 بستر وجود دارد و در دیگر ولایات هیچ شفاخانۀ دولتی
با چنین ظرفیت ساخته نشده است. افزون بر این، قرار بود این شفاخانه تمام امکاناتی
که تاکنون شفاخانههای داخل کشور نداشتند، داشته باشد. به همین دلیل قرار بود بخش
عمدۀ از امراض در آن جا مداوا شود. تداوي امراض سرطاني، مراقبتهاي عاجل، جراحيهاي زنانه و مردانه، ولادي و نسایي، بانک خون و ديگر خدمات
صحي از عمدهترین بخشهایی بود که در این شفاخانه راهاندازی میشد.
قرارداد ساخت این شفاخانه در
زمان دکتر محمدامین فاطمی، وزیر وقت صحت عامه، عقد شد و محلی به وسعت 26 جریب
زمین، در ناحیۀ ششم شهر کابل برای ساخت آن اختصاص داده شد. بر مبنای طرح اولیه، این
شفاخانه شامل 12 بلاک میشد که هزینۀ ساخت آن بالغ بر 18 میلیون دالر میشود.
قرار بود که
شفاخانه بنا بر نیاز مبرمی که تشخیص شده بود، در زمان بسیار کمی، ساخته شود. با
این حال، پس از کمتر از پنج سال، هنوز ساختمانها نیمهکارهاند. وقتی به سمت
ناحیۀ ششم میرویم، در سمت چپ، ساختمانهای نیمهکارۀ این شفاخانه، پرسش و تعجب هررهگذری
را برمیانگیزد. یک مجموعۀ عظیم که حتا رنگ هم نشده است. دروازۀ آن که به نظر
میرسد یک دروازۀ نظامی از زمان حضور روسهاست و زنگ خورده و کهنه، نیمهباز است.
یک سرباز اردوی ملی، روبهروی آن نشسته است و نگهبانی میدهد. میگوید، این محل
مربوط وزارت دفاع ملی است و او باید مراقب آن باشد. از دروازهاش اغلب دانشآموزان
مکتب نظامی (حربی شوونزی) برای ورود، استفاده میکنند. کمی پایینتر از آن، یک
مکتب لیسه قرار دارد. از آن پایینتر نیز شفاخانۀ ایرانیها، یک مسجد و سپس محلی
که مکتب نظامی در آن موقعیت دارد. در داخل آن، به سمت غرب، چند بلاک نیمهکاره
موقعیت دارد. این ساختمانهای سیمنتی ساخته شدهاند و شیشههای بعضی از روزنههای
آن نیز نصب شده است. اما به نظر میرسد، وقتی کار بهصورت ناگهانی متوقف شده است.
به گونهای که نشانههای کار، سنگ و ریگ و سمینت، دور و اطراف ساختمانها دیده
میشود. در وسط ساختمانهای تازه ساخته شده، ساختمان قدیمی احتمالاً نظامی نیز
وجود دارد که قرار بوده ویران شود و جایش یکی از بلاکهای شفاخانه بنا شود. داخل
محوطۀ عظیم این شفاخانه، سگهای ولگرد خانه کردهاند و گاهی پارس میکنند. یک مرد
مسن، پشت دروازه اتاقکی دارد و نگهبان اصلی ساختمان است. مواظب است که کسی داخل
نشود. ساختمانها رنگ نشدهاند، روند ساختشان تکمیل نشده است و گویی، در جریان
کار، ناگهان اتفاقی افتاده و همهچیز ـغیر
از وسایل و تجهیزات مورد نیازشانـ را رها کردهاند و رفتهاند.
بر مبنای طرح
اولیه، 18 میلیون دالر فقط هزینۀ ساخت این ساختمانهاست. 32 میلیون دالر دیگر باید
صرف تجهیز و تکمیل آن شود. میتوان بهخوبی حدس زد، وقتی همان ساخت اولیه ـبا
هزینۀ 18میلیون دالریـ تکمیل نشده است، چهقدر این پروژه پیشرفت داشته است. درست
به همین دلیل، حالا شهروندان، بهخصوص آنهایی که همهروزه چشمشان به این
ساختمانها میافتد، با حسرت و نومیدی به سمت آن نگاه میکنند. محمد وکیل که دکانش
روبهروی آن قرار دارد میگوید: «اگر ساخته میشد، لازم نبود مریضمان را پایین و
بالا بگردانیم.» او میافزاید: «زمانی که کار ساختش شروع شد، مردم 100 در صد
امیدوار بودند، ولی حالا به تکمیل شدنش 1 درصد هم امیدی نیست.»
حاجی محمدعلی
راسخ، از وکلای گذر ناحیۀ ششم به خاطر میآورد که هنگام شروع کار این پروژه شماری
از مسئولان دولتی، نمایندگان مردم در ولسیجرگه و مقامات پاکستانی در اینجا حاضر
شده بودند و با مصر به پیشرفت سریع کار بودند. آنچنان که آقای راسخ بیان میکند،
کار ساخت این شفاخانه در سال اول بهسرعت پیش میرفت، اما در سالهای بعدی بهمرور
کند شده رفت، تا این که از شروع سال 93 خورشیدی، کاملاً روند ساختوساز، توقف
یافت. هرچند حاجی راسخ و شماری از دیگر وکلای این ناحیه و مردم به مراجع دولتی و
سفارت پاکستان مراجعه کردند، پاسخ روشنی نگرفتند. مقامات پاکستانی به آنها
میگویند که وزارت صحت عامه در جریان امور قرار دارد و کار شروع میشود. اما یک
مقام ارتباطات عامۀ این وزارت به من توضیح داد که تاکنون این وزارتخانه دلیل
توقف ساختوساز این شفاخانه را نمیداند و طی مکتوبی علت آن را از سفارت پاکستان
جویا شده است. با این حال، تاکنون پاسخی دریافت نکردهاند. حاجی راسخ اما دیدگاه
دیگری دارد. او میگوید حکومت نیز چندان علاقهای به ساخت این شفاخانه ندارد.
بیعلاقگی دولت به باور وی، کاملاً مشهود است. او میگوید: «اخیراً یک-دو نفر
آمدند پیش من و گفتند که این کاغذها را بخوان. هم به انگلیسی نوشته بود، هم به
فارسی. من وقتی خواندم، فهمیدم که قرار است این شفاخانه به سکتور خصوصی واگذار
شود.» او حتا از دو-سه داکتری نام برد که تلاش دارند در صورت واگذارشدن این
شفاخانه به بخش خصوصی، آن را بگیرند. یکی دیگر از بزرگان این محل گفت، اگر این کار
شود؛ شفاخانه هیچ نفعی به ملت و مردم فقیر نخواهد داشت.
شفاخانههای
خصوصی (بخش خصوصی صحت) در کابل معروفاند به تحمیل هزینههای گزاف و بیکفایتی.
هرچند استثناههایی در این زمینه وجود دارد، اما یک گزارش قبلی جامعۀ باز، نشان
داده است که برخی شفاخانهها از کمترین امکان مداوای بیمار برخوردارند. شهروندان
نیز شکایت دارند که هرگاه این شفاخانه به بخش خصوصی واگذار شود، هیچ اهمیتی نخواهد
داشت؛ زیرا مردم فقیر نمیتوانند از آن استفاده کنند و بخش عمدهای از مریضداران
نیز از همین طیف جامعهاند. حاجی راسخ به هجوم مریضداران به شفاخانهها اشاره
میکند و میگوید، مردم از کمبود شفاخانه عمیقاً رنج میبرند.
با این حال،
وزارت صحت عامه از دادن پاسخ مشخص، همواره طفره رفته است. مشاور سخنگوی این وزارت
که قرار بود این پرونده را پیگیری کند آخرینبار به من گفت: «به سفارت پاکستان
مکتوب فرستادهایم و قرار است در این مورد جواب بدهند.» با این حال، به نظر میرسد
که سفارت پاکستان تاکنون در این مورد پاسخ نداده است. اما شماری از وکلای گذر در
ناحیۀ شش میگویند که کار ساخت این شفاخانه تلاش شده است که بخش خصوصی واگذار شود
و دولت پاکستان کمکهایش را قطع کرده است.
آخرین عکس را
به دلیل ممانعت سرباز اردوی ملی، از بیرون از محوطۀ این شفاخانه میگیرم.
ساختمانهای نیمهکاره و متروک در کنار یک جادۀ شلوغ و شهر مزدحمتر. یعنی اینجا،
همینطور خلوت خواهد ماند؟