۱۳۹۳ مرداد ۲۵, شنبه

خبرنگاریِ شایعه؟


ساده ترین تعبیری که از خبرنگاری و تفاوت آن با کارهای نوشتاری یا گفتاری دیگر می‌توان داشت، توجه به این نکته است که «خبرنگار روایت می‌کند نه قضاوت.» به عبارت دیگر، خبرنگاری، روایت یک حادثه است و نه الزاما اظهار نظر در مورد کم و کیف یکی از وجوه آن. جملۀ آخری را کمی باز می‌کنم.
در کابل، پسری کشته می‌شود. خبرنگار این خبر را نقل می‌کند. اما به چه شکل؟ نیازهای اولیۀ خبرنگار، اطلاع دقیق از چند فکتور مهم است. چه شده است؟ چرا قتل اتفاق افتاده است؟ در کجا؟ به چه ترتیبی؟ در کدام زمان و ... گره گاه اصلی کار خبرنگار دو سوال اساسی است. یکی، چرا قتل اتفاق افتاده است و دیگری، چه گونگی قتل. این سوال، مسوولیت اخلاقی در پی دارد و شامل گزینه‌هایی است که رسانه‌ای اخلاق مند، در مورد آن الزامات خاص خود را دارد. اخلاق خبر نویسی در ساده ترین حالت حکم می‌کند، تا از اظهار نظر (شخصی) در مورد خود داری شود. در عین زمان، خبرنگار باید آن قدر برای یافتن پاسخی برای این دو سوالش، تلاش کند تا پاسخ‌هایی را که به دست می‌آورد، یقین داشته باشد، قرین حقیقت اند. به بیان دیگر، باید خبرنگار یا در مورد چرایی و چه گونگی این قتل بنویسد: «هنوز جزئیات این قتل روشن نیست/ پولیس هنوز تحقیقش را به پایان نرسانده است/ هنوز سر نخی از جزئیات حادثه در دست نیست.» اما قرار بر این است که باید به آن دو سوال، پاسخی مثبت یابد، باید تا رسیدن به علت و انگیزه و نحوۀ قتل، از جستجو باز نایستد و تا آن هنگام از دادن اطلاعات نادقیق خود داری ورزد. اما چه گونه؟ روشن است که خبرنگار در زمان قتل نبوده، از اصل ماجرا با خبر نیست. کسانی که خبرنگار به معلومات آن ها می‌تواند تکیه کند و در خبرش از آن استفاده کند، پولیس، کارآگاهان رسیده به محل، کشفیات پولیس جنایی یا کشفی، طب عدلی، شاهدان و وارثان مقتول است. یعنی، نمی‌توان تنها به نظر یک تن از اعضای خانوادۀ مقتول اکتفا کرد و آن را در خبر گنجاند. در برابر، باید تلاش شود، نظر تمامی طرف های دخیل در این پرونده گرفته شود، جمع بندی و سرانجام نتیجه اش با استناد و نقل قول منابع، در خبر گذاشته شود.
به این ترتیب، ما می‌توانیم در خبر فرضی علاوه کنیم که: «پولیس جنایی می‌گوید، مقتول پیش از این فرزند قاتل را تهدید به تجاوز جنسی کرده بود. اما پدر مقتول این اتهام را رد می‌کند و می‌گوید، پسرش هیچ وقتی با قاتل ارتباط نداشته است. در عین زمان، یکی از دوستان قاتل می‌گوید، پیش از این نیز شاهد بگو مگوهای قاتل و مقتول بوده است. طب عدلی تأیید کرده که قاتل با هفت ضربۀ چاقو، مقتول را از پا درآورده است. باید گفت، هنوز تحقیقات جریان دارد و این، احتمالا آخرین نتیجۀ قتل ... نیست.»
توجه داشته باشیم، خبرنگار نه رفیق مقتول است نه از قاتل. در عین زمان، او نه مسوول کشف جرم است و نه کارآگاه یا پزشک عدلی. تنها کارش این است که یک قتل را فارغ از این که چه قدر دردناک یا خوب بوده، روایت/مخابره کند. او آنچه را به دست آورده از جزئیات قتل، صادقانه با مخاطب خبرش می‌گوید، تا خود مخاطب حدس بزند، حق با کی بوده، چرا کشته، خوب کاری کرده یا نه...
به این ترتیب، حدفاصل و تفاوت جدی خبرنگاری با شایعه پراکنی یا اظهارنظر و دفاع حقوقی، رعایت می‌شود. خبر از شایعه تفکیک می‌شود و درست به همین دلیل، مردم برای شنیدن جزئیات حوادث، به خبرگزاری‌ها و سایر رسانه‌ها پناه می‌برند. اما چنانچه یک رسانه تعریف و تفکیکی میان خبر و نظر و شایعه نداشته باشد، اعتماد مخاطب از رسانه سلب خواهد شد. نخستین زیان این مسئله، مخدوش شدن اعتبار رسانه و قطع شدن پل ارتباطی رسانه-مخاطب است. در این صورت، تمیز شایعه از خبر در فضای خبری، دشوار می‌شود.  کسی درست نمی‌داند، آنچه می‌شنود، چه قدر درست است، چه قدر دستکاری شده، و ... آیا بهش اعتماد کند یا نه؟
سلب اعتماد مخاطب از رسانه، به معنای التهاب اجتماعی و پایان کار رسانه در قبای روشن گر و اطلاع دهنده است. در چنین فضایی، همیشه مردم از واقعیت ها دور نگهداشته می‌شوند و زمینۀ شفافیت به کلی از میان می‌رود. درست در چنین فضایی، امکان وقوع هر رویدادی بی‌آنکه حساسیتی بر بینگیزد، متصور است. اگر مخاطب به رسانه هنوز هم اعتماد داشته باشد، شاید آن رسانه از این اعتماد سو استفاده کند و زمینۀ شکل گیری مشکلات فراوانی را فراهم آورد. اما بر فرض سلب اعتماد، فرایند آگاهی رسانی، مختل خواهد شد. گردش اطلاعات دقیق، حیاتی ترین نیاز فکری و سیاسی بشر امروز است. در برآورده نشدن چنین نیازی، امکان وقوع هر نوع رویدادی، حتا مانند نسل کشی رواندا، دور از تصور نیست.
تمام این ها را گفتم تا روشن کنم، در افغانستان اخیرا بازار شایعه پراکنی و تخریب شخصیت و از همه مهمتر تبلیغات مسموم به نام اطلاعات رسانه‌ای، باب روز شده است. خطر بیخ گوش مخاطب و جامعۀ افغانی است. در صورت جدی گرفته نشدن این رسم نا به هنجار و خلاف اصول اخلاقی رسانه داری، خطر بحران و تشدید شکاف های قومی و فکری، بیش از پیش نزدیک شده است. در تازه ترین مورد، خبرگزاری بخدی از یک نوار صوتی منسوب به هما سلطانی که هیچ تأییدی از سوی هیچ مرجعی ندارد، را به دست آورده و از آن خبری ساخته با محتوای این که هما سلطانی از داعش حمایت می‌کند و خواهان حضور دوبارۀ طالبان است. شاید این خبر راست باشد. شاید هما سلطانی واقعا چنین شخصی باشد. او بارها حماقت سیاسی‌اش را به رخ کشیده. اما اگر نباشد، چه خواهد شد؟ اگر ثابت شد، این خبر بخدی، یک دروغ محض است یا اطلاعات نادقیقی به مخاطب داده، باید انتظار چه فاجعه‌ای را بکشیم؟ مهمتر از همه، تداوم چنین رفتاری، معنایی غیر از فروپاشی زودهنگام رسانه در افغانستان دارد؟ چه کسی این مسئله را پیگیری خواهد کرد؟
می‌بینیم که برفرض عدم صحت این خبر، آثار و تبعات زیان‌باری رسانه داری در افغانستان را تهدید می‌کند. کمترین انتظار این است که نهادی باید از فعالیت حرفه ای رسانه ها، حراست کند.
گفتگوی تلفنی منسوب به هما سلطانی را که بخدی از آن خبر ساخته، می توانید از این لینک بشنویدhttps://www.facebook.com/photo.php?v=328439123991618&set=vb.100004765982628&type=2&theater
این نیز لینک خبر بخدی است:http://www.bokhdinews.af/political/17774-6