در 5 مارچ افراد مسلح منسوب به «داعش» 31 مسافرهزاره را که از هرات به سمت مناطق مرکزی و احتمالن ولایت غزنی میآمدند، از موتر
پیاده کردند و با خود بردند. در آن زمان شایعه شد که این، کار گروههای وابسته به
داعش است. از آن زمان اما کمتر از یک ماه گذشته است، ولی هیچ نیرو یا گروهی
مسوولیت این آدم ربایی را به عهده نگرفتهاند. نه طالبان، نه داعش با سازوکار
رسانهیی گستردهاش و نه هیچ شبکهای دیگر.
سکوت در برابر این رویداد دو سره بود. اگر از
یک سو، گروه ربایندۀ 31 مسافر هویت شان را فاش نساختند، از سوی دیگر حکومت نیز به
شکل پرسش برانگیزی در برابر این حادثه سکوت کرد. کاری که خشم همگانی را برانگیخت و
لاجرم اشرف غنی در تجلیل از 22مین سالگرد کشته شدن استاد عبدالعلی مزاری در پیام رادیویی به همین مناسبت، گفت که وی در برابر این رویداد «سکوت استراتژیک» کرده
است. تعبیری که دست مایۀ طنز بیکفایتی و سهل انگاری حکومت وحدت ملی به خصوص در
میان کاربران شبکه های مجازی شد. در همین جریان، گفته شد عملیاتی نیز برای آزادسازی
گروگانها به راه انداخته شده، اما پس از مدتی به دلایل نامعلوم این عملیات نیز
متوقف شد. این نیز بماند که عملیات ارتش، بیشتر شکل «تصفیوی» داشت تا آزادسازی چند
ربوده شده.
باگذشت کمتر از یک ماه از ربوده شدن 31 هزاره،
اکنون کمپاینی در فس بوک و شبکه های مجازی به راه انداخته شده، با عنوان 31 مسافر
هزاره را آزاد سازید، با هشتگ #Bring Back 31 Hazara,s. در کنار آن، خانوادههای شماری از ربودهشدهها نیز در کنار
ذوالفقار امید، دست به تحصن زدهاند.
شماری از شهروندان، دولت را متهم نگاه نابرابر
در برابر شهروندان، اعمال تبعیض سیستماتیک علیه هزارهها و سهلانگاری در برابر
این رویداد میکنند. این البته تا حدی درست است. یک زمان، خبری در رسانهها نشر شد
که برای رهایی سرکنسول افغانستان در پشاور دولت به طالبان 2 میلیون دالر داده
بوده، موارد مشابه زیاد است. اما خاموشی و سکوت مذبوحانه از سوی دولت در مورد
ربوده شدن 31 هزاره، توجیهی غیر از آن چه شهروندان میگویند نیز ندارد. اما مایلم
به وجه دیگر این قصه بپردازیم:
هزارهها شهروندان این کشورند. نقش برجستهای
در انتخابات داشتهاند و نقش شان در نهادینه شدن دموکراسی انکار ناپذیر است. ربودن
آنها از کشوری که حاکمیت مستقل دارد و مدعی حفظ تمامیت ارضیاش است، دو معنا را
همرسانی میکند. یکی، هدف قراردادن هستههای حامی این دولت و نهادهای مستقر آن، از
جمله دموکراسی. دو دیگر، به چالش کشیدن توان حکومت در حفاظت از شهروندانش. از این
منظر، گمان میبرم تقلیل این رویداد صرفن به هزاره ستیز خطاست. طالبان و حکومت در
مصاف هم قرار گرفتهاند و با ورق هزارهها بازی میکنند. بیش و پیش از به چالش
کشیدن امنیت جانی شهروندان، طالبان با این کار شان، غنی را با حکومتش و مسوولیتش
به عنوان رییس جمهور و قوماندان اعلای قوای مسلح با سازوکار نظامی و نهادهای
امنیتی این کشور، به چالش کشیده است.
این نکته نباید از دیده فرو گذاشته شود که سکوت
دولت در برابر این رویداد، معنایی جز تسلیمی پیشاپیش نیست و این نهایت استیصال و
درماندگی را نیز نشان میدهد. فراتر از آن، اشرف غنی در سخنرانیاش در کنگرۀ
ایالات متحده گفته که به دنبال راهیست تا از طالبان مورد مظلوم، عذرخواهی کند.
عذرخواهی از گروهی که حجم وسیعی از جنایتهای هولناک را مرتکب شده و به تازگی 31
شهروند این کشور را ربوده، گیج کننده است. یا غنی، رییس جمهو مملکتی نیست که ما
فکرش را میکنیم و نتیجتن دموکراسی و ریاست جمهوری و دولت-ملت بودن و شهروندی و
... توهم بوده است و غنی همسو با طالبان است. یا این که، در قمار طالبان، غنی نه
تنها شکستش را پذیرفته که یک عذرخواهی نیز بدهکار شده است. در هر دو حالت، موضع
حکومت وحدت ملی ناامیدکننده است و به یک معنا، پایان تاریخ حاکمیت حکومت وحدت ملی
نیز خواهد بود. زیرا حکومت داری متضمن حمایت و حراست از شهروندان به مثابۀ پایههای
حکومت نیز است و باختن این بخش، یعنی فرو ریختن کاخ ریاست جمهوری غنی. اگر این طور
باشد که تاکنون رویدادهای اخیر آن را تأیید میکند، میتوان نتیجه گرفت، غنی عملن
باخته است؟