۱۳۹۳ فروردین ۱۴, پنجشنبه

انتخابات؛ کلکسیون شعار؟


نویسندۀ دوست داشتنی، محمد اسلامی ندوشن در یادداشتی درمورد انتخابات ریاست جمهوری ایران نوشته بود، «باید آرزو کرد که یک ناشر با همّت، مجموع سخنرانیها و مصاحبه ها و شعارها را بطور جامع و بی کم و کاست در کتابی گرد آورد و برای نسل کنونی و نسل آینده به یادگار گذارد».
آنچه را که ندوشن در انتخابات ایران دیده بود، به آنچه که در پیکارهای انتخاباتی کشورم می گذرد، نه تنها بی شباهت نیست، بلکه داستان دقیقتر و عمیقتر از آن هم است. دستکم اگر از یک ماه بدینسو را در نظر بگیریم، حرف ها، قول و وعده ها و کنش ها و شعارهایی را که نامزدهای ریاست جمهوری از خود به نمایش می گذارند، به طرز عجیبی وسوسه برانگیز است. این حس گاهی در وجود آدم پدید می آید که تا کمتر از یک ماه دیگر، باید خود را به پذیرایی دولتی آماده کرد که با آمدنش، کشور را به یک باره، بهشتی خواهد ساخت که شرحش در متون مقدس آمده است.
اصلاحات، ترمیم شکستگی ها و درزهای اجتماعی، مبارزه با بی سوادی، تأمین امنیت، برابری، عدالت اجتماعی، تغییر بنیادین دولت داری، اعطای سهم بیشتر به جوانان، زمینه سازی برای حضور پر رنگ زنان در ساختارهای قدرت، ساختن بند برق کجکی و همین طور بندبرق های دیگر، اعمار شاهراه مناطق مرکزی، آوردن صلح، رشد ظرفیت های تحصیلی، حتا تغییر نصاب تعلیمی مدارس و ارتقای مدارس فرسودۀ دینی به نظامیۀ تاریخی که روزگاری امام محمد غزالی را با خود داشت، اشتغال زایی، از میان برداشتن فقر و خشونت، و سرانجام رسیدگی به دهها و هزاران مسئلۀ دیگر که در این کشور رخ داده و کسی نبوده که برای حلش، کاری انجام دهد.
اشرف غنی احمدزی از نامزدهای اصلی این انتخابات است

گاهی تصور می کنم که اگر تمام آنچه وعده داده شده است محقق شود، آن وقت دل مان برای پارۀ از بدبختی های که داشتیم، تنگ نخواهد شد؟ سخت است درست زمانی که استخوان های چند میلیون انسان زیر خروارهای از حقارت و بدبختی ناشی از فقر، بی ثباتی، بی سوادی و خشونت و مشکلات اجتماعی، می شکند؛ ناگهان مسیحا نفسی بیاید و تمام دردهای درمان ناشدنی را هم درمان کند و حقارت مادرزاد ما را نیز، شفا بخشد و بعد آدمی از تعجب، نمیرد.
چند ماه پیشتر، زمانی که هنوز دانشجو بودم، با جمعی از دانشجویان خوابگاهی، تصمیم گرفتیم باید با اکثریت معاونان یا نامزدهای ریاست جمهوری دیدار کنیم و درجریان برنامه هایش قرار گیریم. یا دستکم فی المثل از معاون یک نامزد ریاست جمهوری بپرسیم که چرا به این تیم پیوسته است؟ با پاسخ های دهان پرکنی، مواجه شدیم. «او به من قول داده است که در صورت پیروزی، تبعیض قومی را محو خواهد کرد. ما تعهد کرده ایم که درصورت پیروزی، کار را به اهل کار بسپاریم و به هرگونه تبعیض یا امتیاز قومی پایان دهیم. ما قصد داریم که باید به زنان فرصت برابر با مردان داده شود تا کشوری را که می خواهند بسازند، بسازند. ما می خواهیم انتقال قدرت درشکل کلان آن از این نسل به نسل بعدی، صورت بگیرد». خلاصه در نگاه نخست، از همه چیز گلایه داشتند. همه را مقصر ثابت می کردند و درست زمانی که ما کشوری تا به این پیمانه خراب را تصور می کردیم، شروع می کردند به تشریح برنامه های که برای ترمیم خرابی کشور و مردم، در سر داشتند.
با شروع کارزار انتخابات، این حرف ها از مجالس خصوصی به صحن عمومی هم کشانده شد. اگر به سفرهای ولایتی نامزدهای ریاست جمهوری، محافل و برنامه های که در کابل گرفته شده است و صحبت های که در این محافل شد، دقت کنیم؛ به صراحت در می یابیم که در کشوری پس از سونامی ویرانگر و درست درهنگام فرونشستن طوفان دوران نوح یا درهنگام اوج هجوم انواع و اقسام بلایای آسمانی و زمینی، 9 مسیح موعود و نجات بخش فرا رسیده اند و برای نجات افغانستان و برقراری حکومت قانون، دادگستری و دادخواهی وساختن مدینۀ فاضلۀ که آخرالزمانی ها به آن باور دارند، صف کشیده اند. با این تفاوت که گوش به فرمان مردم اند تا کدام یکی را برای ساختن این مدینۀ فاضله بر می گزینند. از این هم بگذریم که جای شعبده بازانی امثال رائفی پور نیز درکابل خالی است که نسبتی میان 9کاندید انتخابات، دخالت آمریکا، عدد مقدس 9 درنزد فراماسونری را رمز گشایی کند.
داکتر عبدالله با همراهی حاجی محقق، اصلی ترین نامزد رقیب تیم حاکم است


شاید اگر واقعا ناشری با همت، تمام گفتارهای این 9نامزد ریاست جمهوری را به شکل کتابی در آورد و درپایان کارزارهای انتخابات و زمانی که آب ها از آسیاب افتاد، سخاوتمندانه 9نسخه از آن را به آدرس این 9نامزد بفرستد، خودشان هم از حرفی که گفته اند تعجب می کنند. شاید اگر بعدا خبرنگار ماجراجویی از این نامزدها بپرسد که این حرف ها را شما گفته اید؟ حتم دارم پاسخ خواهند داد که این ما نبوده ایم، مستی بوده که حرفی از دهانش پریده و اکنون آن مست نیست.
دردناک تر از بدمستی نامزدهای ریاست جمهوری، سهل انگاری و بد منشی شهروندان است. هرچند که با بلوفی که نامزدها می کنند باید به شهروندان هم حق داد که به دنبال کاسبی در بازار انتخابات باشند. زیرا بی سوادترین فرد این کشور و آن کسی که از همه چیز بی خبر است نیز، باورش شده است که تمام حرف های نامزدان ریاست جمهوری چیزی جز نوشته های روی یخ نیست. واقعیت این است که ساده ترین افراد نیز به سادگیِ این 9نامزد، می خندند. به همین دلیل است که هرگونه ایثار یا سرمایه گذاری برای فردای بهتر، از همین حالا، عبث و بیهوده می نماید.
درست به همین دلیل است که یکی از زاولیایی ارزگان، دیگری از دور دست ترین نقطۀ هزاره جات و آن یکی از بدخشان به کابل می آیند و 2ماه کامل دفتر به دفتر می گردند تا سرانجام از یکی از نامزدها پولی به بهانۀ گشودن یک دفتر بگیرند تا پس از انتخابات، دلشان درد نکند که مفت رأیم را گرفت. به همین دلیل است که باید یکی از نامزدها برای رفتن به آن ولایت، برای هر راننده تاکسی 5000افغانی می دهد تا جمعیتی انبوه در روز سخنرانی اش در آنجا گرد هم آیند. به همین دلیل است که فلان نامزد ریاست جمهوری شب هنگام تمامی متنفذین آن محل را راضی می کند تا فردا جمعی را در فلان جای گرد هم آورند که سخن گفتن با چوکی های خالی مضحکۀ خاص و عام خواهد شد. و درست به همین دلیل است که گاهی بعضی دلالان انتخابات مجبور می شوند کارجویان فلان چوک را در بدل 200افغانی با نان چاشت، به پیش فلان کاندید ببرند که ما (جمعی از متنفذین فلان ولسوالی) از شما حمایت می کنیم.

واقعیت این است که برای جمع کردن مردم درگردهمایی های انتخاباتی، عالمی از نیرنگ و پول زیر میزی صرف می شود. دردناکتر از این، دل کندن مردم از انتخابات است. روزی به دنبال کسانی می گشتم که نظرشان را درمورد رییس جمهور ایده آل شان بگویند. 70درصد مصاحبه شوندگانم، با گفتن این که حاضر نیستند در انتخابات شرکت ورزند، به تمام پرسشهایم پاسخ می گفتند.
داکتر رسول، وزیر خارجه تیم کرزی، و از نامزدان مورد حمایت اوست

***
به گمان من شور وهیاهوی مقطعی انتخابات گذشتنی است. حرف ها و قول وقرار ها هم فراموش خواهند شد. دوباره زندگی درکشوری فلاکت زدۀ مانند افغانستان به حالت عادی برخواهد گشت. مردم بازهم مانند هر باری دیگر، تمام حرف های را که شنیده بودند، تمام فریب های را که خورده بودند، فراموش خواهند کرد. بازهم همه چیز بر همین روال ادامه خواهد یافت. هیچ افقی روشنتر از امروز نیز پدیدار نخواهد شد. با تمام این ها اما، درد بسیاری از جوانانی مانند من، این است که حتا همین وضعیت موجود را نیز از دست بدهیم. در ظاهر امر، دستکم استبداد و حاکمیت مطلقه با نام دموکراسی اعمال می شود؛ انتخابات ولو-نمایشی، اما برگزار می شود. رأی مردم ولو-مقطعی، اهمیت می یابد. ترس من این است که همین را نیز از دست بدهیم. از این رو، با صرف نظر از تمام دروغ های که این روزها می شنویم و با چشم پوشیدن از تمام بدمستی های که این روزها می بینیم، باید برای حفظ نام دموکراسی و ابتدایی ترین دستاوردهای نوی که داریم، برویم رأی بدهیم و مانند هر آخرالزمانیِ دیگر چشم به راه موعودی باشیم که شاید روزگاری از راه برسد و طرح نو در افکند که به قول سعدی، وینچه بینی هم نماند برقرار...


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

در 2014 قرار است چه اتفاقی بیفتد؟